آدرینآدرین، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 21 روز سن داره

دنیای فرشته کوچک ما

ای خدا چقدر آمپول

روز بعد از به دنیا اومدن عزیز دلم که تو باشی رفتیم خانه مادربزرگت (مامان افسانه) خانه خودمان کرج است و تو تهران به دنیا آمدی و برای گرفتن شناسنامه و آزمایشاتت باید تهران میماندیم یک هفته خانه مادر بزرگت ماندیم که از اینجا از مادر بزرگت تشکر میکنیم مامان افسانه بهت زحمت دادیم دستت درد نکند . عزیز دلم از موقعی که به دنیا اومدی وقت سر خاراندن ندارم شبها که تو بیداری و مامان همراه تو بیدار است و روزها تو خوابی و مامان عادت به خواب روز ندارد و روز کسل و خسته هستم. توی بیمارستان واکسنهای مرحله اول تولدت را تزریق کردند . روز دوم تولدت من و بابایی تو را بیمارستان بردیم که تست زردی بگیرند دکتر گفت همین الان بچه را ختنه کنید بهتر است . تو را ...
27 آبان 1390

فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را  در اینترنت کامل کنم  شب هوس بستنی کرده بودم که با  بابایی رفتیم بستنی خوردیم  موقع برگشت درد اومد تو کمرم  بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم  شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیو...
10 آبان 1390

فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را در اینترنت کامل کنم شب هوس بستنی کرده بودم که با بابایی رفتیم بستنی خوردیم موقع برگشت درد اومد تو کمرم بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیون ها معطل شدیم وقتی رسیدیم بیمارستان...
10 آبان 1390

فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را در اینترنت کامل کنم شب هوس بستنی کرده بودم که با بابایی رفتیم بستنی خوردیم موقع برگشت درد اومد تو کمرم بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیون ها معطل شدیم وقتی رسیدیم بیمارستان...
10 آبان 1390

فرشته کوچولو خوش آمدی

18 مهر من میخواستم از اینترنت و از چند نفر ماماهای آشنا تحقیقات انجام میدادم که ببینم زایمان طبیعی بهتر است انجام بدهم یا سزارین ماماها برای چند روز آینده بهم وقت دادند که باهاشان مشاوره داشته باشم و امروز کلی تلفن از دوستهای قدیمی و فامیل داشتم که نتونستم تحقیقاتم را در اینترنت کامل کنم شب هوس بستنی کرده بودم که با بابایی رفتیم بستنی خوردیم موقع برگشت درد اومد تو کمرم بعد از چند ثانیه دوباره آروم شدم وقتی رسیدیم خونه ساعت 11:30 دقیقه بود من رفتم دوش گرفتم تو حموم کیسه آبم پاره شد با بابایی خودمان را به بیمارستان رسانیدیم شانس ما آن شب همه کامیونها هوس کرده بودند بیان بیرون و ما کلی تو ترافیک میون کامیون ها معطل شدیم وقتی رسیدیم بیمارستان...
10 آبان 1390
1